نمی خوام روزامو با کسی قسمت کنم
نمی خوام هیچ روزی از آیندمو از فردامو با تو قسمت کنم
قلب من شکسته
از تو .. از دنیات
از دنیاا
خدا بغض داره خفم می کنه
ولی حتی مجال اشک ریختن هم نیس
منو بکن از این دنیات که هنوز دلیل بودنو نفهمیدم
وقتی دوسش داری عذابت میده وقتی ازش کنده شدی عاشقته
وایسا دنیا من می خوام پیاده شم
کم کم یاد خواهی گرفت
تفاوت ظریف میان نگهداشتن یک دوست و زنجیر کردن یک روح را
اینکه عشق تکیه کردن نیست و رفاقت، اطمینان خاطر
و یاد میگیری که بوسهها قرارداد نیستند
و هدیهها، معنی عهد و پیمان نمیدهند.
کم کم یاد میگیری
که حتی نور خورشید هم میسوزاند اگر زیاد آفتاب بگیری
باید باغ ِ خودت را پرورش دهی به جای اینکه
منتظر کسی باشی تا برایت گل بیاورد.
یاد میگیری که میتوانی تحمل کنی
که محکم باشی پای هر خداحافظی
یاد میگیری که خیلی میارزی
خورخه لوئیس بورخس
من چشمام از خواب وا نمیشه نمی دونم چرا نمیرم بخوابم
یکم دستام درد میاد
بیشتر از یکم
گردنمم درد میاد
انقدر به صفحه مانیتور نگاه کردم دارم کور میشم
خوابم میاد
------------ ولی...
بانوی بزرگوار من!
عطر آگین باد و بماناد فضای امروز خانه مان و فضای خانه مان، همیشه، در چنین روزی که ولادت پر برکت تو برای خانواده کوچک ماست.
بانو، بانوی بخشنده ی بی نیاز من!
این قناعت تو، عجب دل مرا می شکند ...
این چیزی نخواستنت، و با هر چه که هست ساختنت ...
این چشم و دست و زبان توقع نداشتنت، و با آن سوی پرچین ها نگاه نکردنت ...
کاش کاری می فرمودی دشوار و ناممکن، که من به خاطر تو سهل و ممکنش می کردم ...
کاش می توانستم همچون خوب ترین دلقکان جهان، تو را سخت طولانی و عمیق بخندانم ...
کاش می توانستم همچون مهربانترین مادران، رد اشک را از گونه هایت بزدایم ...
کاش نامه ای بودم، حتی یک بار، با خوبترین اخبار ...
کاش بالشی بودم، نرم، برای لحظه های سنگین خستگی هایت ...
کاش ای کاش که اشاره ای داشتی، امری داشتی، نیازی داشتی، رویای دور و درازی داشتی ...
آه که این قناعت تو، این قناعت تو دل مرا عجیب می شکند.