تلنگر

تلنگر مخصوص کسانی است که میان ظاهر و باطنشان یک سال نوری فاصله است

تلنگر

تلنگر مخصوص کسانی است که میان ظاهر و باطنشان یک سال نوری فاصله است


...راستی روسپی! از خودت پرسیدی چرا اگر در سرزم...ین من و  
 
  تو، زنی زنانگی اش را 

بفروشد که نان در بیارد رگ غیرت اربابان بیرون می زند اما اگر 
  
همان زن کلیه 

اش را بفروشد تا نانی بخرد و یا شوهر زندانی اش آزاد شود این  
 
«ایثار» است !

مگر هردو از یک تن نیست؟ 

بفروش ! تنت را حراج کن… من در دیارم کسانی را دیدم که دین  
 
خدا را چوب 

میزنند به قیمت دنیایشان، شرفت را شکر که اگر میفروشی از تن  
 
می  فروشی نه ازدین.
 
فریدون فرخزاد

دوستت دارم
با تمام واژه هایی که در گلویم گیر کرده اند
و تمام هجاهای غمگینی
که به خاطر تو شعر می شوند

...دوستت دارم با صدای بلند
دوستت دارم با صدای آهسته
دوستت دارم . . . .
و خواستن تو جنینی است در من
که نه سقط می شود
نه به دنیا می آید

ما که چون مومی به دستت شکل میگیریم

پس دگر افسانه روز قیامت چیست ؟

پس چرا در کام دوزخ سخت می سوزیم ؟
...
...
این عذاب تلخ و این رنج ندامت چیست ؟
..

آنچه را عقل به یک عمر به دست آوردست / دل به یک لحظه ی کوتاه به هم می ریزد 


سنگ در برکه می اندازم و می پندارم / با همین سنگ زدن ماه به هم میریزد

 اگر عشق ارتفاع داشت من زمین را زیر پای خود داشتم و تو هیچ گاه عزم صعود نمی کردی آنگاه شاید پرچم کهربایی مرا در قله ها به تمسخر می گرفتی

 

 اگر دیوار نبود نزدیکتر بودیم, همه وسعت دنیا یک خانه می شد و تمام محتوای سفره سهم همه بود و هیچ کس در پشت هیچ ناکجایی پنهان نمی شد

 

  اگر همه سکه داشتند, دلها سکه را بیش از خدا نمی پرستیدند و یکنفر کنار خیابان خواب گندم نمی دید تا دیگری از سر جوانمردی بی ارزشترین سکه اش را نثار او کند

 

 اگر مرگ نبود زندگی بی ارزشترین کالا بود, زیبایی نبود, خوبی هم شاید

 

 اگر عشق نبود به کدامین بهانه می خندیدیم و می گریستیم؟ کدام لحظه ناب را اندیشه می کردیم؟ چگونه عبور روزهای تلخ را تاب می آوردیم؟ آری بیگمان پیش تر از اینها مرده بودیم, اگر عشق نبود

 

 اگر کینه نبود قلبها تمام حجم خود را در اختیار عشق می گذاشتند و من با دستانی که زخم خورده توست گیسوان بلند تو را نوازش می کردم و تو سنگی را که من به شیشه ات زده بودم به یادگار نگه می داشتی و ما پیمانه هایمان را شبهای مهتابی به سلامتی دشمنانمان پر می کردیم

 

 

دکتر شریعتی