پیش هر فیلسوفی که میرم میگه یک کاغذ و خودکار بذار جلوت و بنویس چی میخوای از زندگیت
گذاشتم جلوم ولی هر چی فک کردم دیدم هیچی هیچی هیچی نمی خواااااااااام
الا و. ویلکوکس میگوید:
به استعداد خودت ایمان داشته باش
همانطور که به خدا ایمان داری
روح تو پارهای از آن «واحد» بزرگ است
نیروهایی که در تو هست
مانند دریای وسیعی عمیق و بیپایان است.
روحت را در میان سکوت،
در جزائر الماس گردش بده
آن جزائر را کشف کن و از آنها استفاده کن.
اما برای اینکه تسلیم بادها نشوی
سکان اراده را به کار انداز
اگر به آفریننده و به خودت ایمان داشته باشی
هیچکس نمیتواند به نیروهای تو حدودی قائل شود
بزرگترین پیروزیها به تو تعلق میگیرد
به پیش! به پیش!
لازم است گاهی از خانه بیرون بیایی و خوب فکر کنی ببینی باز هم میخواهی به آن
خانه برگردی یا نه؟
لازم است گاهی از مسجد، کلیسا بیرون بیایی و ببینی پشت سر اعتقادت چه میبینیترس یا حقیقت
لازم است گاهی از ساختمان اداره بیرون بیایی، فکر کنی که چهقدر شبیه آرزوهای
نوجوانیت است؟
لازم است گاهی درختی، گلی را آب بدهی، حیوانی را نوازش کنی، غذا بدهی ببینی
هنوز از طبیعت چیزی در وجودت هست یا نه؟
لازم است گاهی پای کامپیوترت نباشی، گوگل و ایمیل و فلان را بیخیال شوی، با
خانواده ات دور هم بنشینید ، یا گوش به درد دل رفیقت بدهی و ببینی زندگی فقط
همین آهنپارهی برقی است یا نه؟
لازم است گاهی بخشی از حقوقت را بدهی به یک انسان محتاج تا ببینیدر تقسیم عشق در نهایت تو برنده ای یا بازنده
لازم است گاهی عیسی باشی، ایوب باشی، انسان باشی ببینی میشود یا نه؟
و بالاخره لازمست گاهی از خود بیرون آمده و از فاصله ای دورتر به خودت بنگریواز خود بپرسی که سالها سپری شد تا آن شوم که اکنون هستمآیا ارزشش را داشت ؟