تلنگر

تلنگر مخصوص کسانی است که میان ظاهر و باطنشان یک سال نوری فاصله است

تلنگر

تلنگر مخصوص کسانی است که میان ظاهر و باطنشان یک سال نوری فاصله است

من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید     قفسم برده به جایی دلم شاد کنید  

 

چی باعث میشه آدم اونجوری که می خواد نتونه زندگی کنه  

 

گاهی اونقدر این شهر و کشور و قاره و دنیا واسم تنگ میشه که دلم می خواد مثل یک ماهی توی تنگ خودمو این ور و اونور بزنمو و بشکنم این محدودیت و این قفسو  

 

از دیشب دارم رو این حرف فکر میکنم : نظر دوستی رو راجع به جبر و اختیار پرسیدم گفتش که جبر واسه جسمه و اختیار واسه روح  

واقعا تا وقتی که روح تو جسم باشه نمی شه آزاد بود وقتی هم روح تو جسم نباشه مردیم دیگه اختیار میخوام چیکار  

 

نمی دونم رمز و راز این دلتنگی رو این خفگی رو  

 

این زندانو  

 

تو این زندان وقتی عادی باشی زندگی روال خودشو میگذرونه ولی وقتی خسته و دلتنگ بشی بیشتر خسته و دلتنگت میکنه 

 

اگه کسی رو بخوای دوست داشته باشی نتیجش این میشه تا ابد محکوم به ندیدن میشی  

و اگر از کسی متنفر بشی تا ابد باید ببینیش 

 

اینا همه ی خفگی نیست . کاش میشد شکست این زندانو کاش می شد پرنده بود و رها میشد از زندان 

ولی واقعیت اینه که وقتی پرنده نیستیم فقط پر پرواز نداریم  

 

پس کاش اصلا نمی بودیم و یا اگر هستیم روش بودن رو می دونستیم 

 

به قول شریعتی : خدایا چگونه زیستن را به من بیاموز چگونه مردن را خود خواهم آموخت . 

 

 

اگر گناهی نبود  قدیسی نبود  

 

و اگر قدیسی نبود گناهان آشکار نمی شدند

هوای خونه برگشته  

 

تموم جاده بارونه  

 

یک حسی تو دلم میگه تو نزدیکی به این خونه

واقعیت داره که خدا گاهی عالمو رو سرت خراب میکنه تا تو رو آزمایش کنه و بگی من خدارو قبول ندارم یا قبول دارم  

 

خدا که به همه چیز آگاهه واسه چی داره قدرت نمایی می کنه 

 روی جبر و اختیار به شک افتادم  

 

خدا به دل آدما مهر میزنه و هر چی بشنون و ببینن دلشون رو نرم نمی کنه  

 

من منتظر اون عدالتی ام که خدا وعدشو داده  

 

تو این دنیا نه دنیای دیگه ... دیگه واسم مهم نیست که حلال کنم ..مهم اینه که ببینم واقعا اگه حلال نکنم تقاص کارای بد رو پس میدن  

 

من منتظر دیدن فلاکت و بدبختی و زمین خوردن بعضی آدما میمونم  

آدمایی که واسه خاطر خودخواهیشون تمم زندگی دیگران رو تحت الشعاع قرار میدن 

 

اینکه یک سال یا ۱۰ سال زندگیت جهنم شد واسم مهم نیست  

 

چون با این ۱ سال و ۱۰ سال کاری کردی که من تا قیام قیامت زندگیم جهنم باشه .. 

 

خدا ازت خواسته بودم تو لحظه ای که بمیرم در آرزوی او باشم و بمیرم



ولی دیگه نمی خواااااااام


خدا سرت داد نمی زنم ولی بدون ازت شاکی ام . اینقد شاکی ام که الان سر درد امونمو بریده .


بگو بگو چیکار میخوای بکنی

بگو این بازیا چیه داره سر من در میاد


بگو آخه گناه من اینقد نابخشودنی بود که هر لحظه یک چیز جدید شرووع می کنییی


خدا از دنیات بیزارم

دارم خفه میشم

جا تنگه واسه نفس کشیدن

منو ببر

خواهش میکنم

من آمادم واسه رفتن