-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 4 مهرماه سال 1397 23:42
هیچ زمانی بهتر از پاییز برای فراموش کردن مسائلی که آزارمان می دهد نیست این که اجازه دهیم تا مثل برگ های پاییزی بریزند بهترین زمانی است که به شادی بپردازیم وهر بارقه خورشید را جشن بگیریم قبل از آن که همه چیز به خواب رود # خیانت -پائلو
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 7 مردادماه سال 1397 15:48
دلتنگی اضطراری ترین حالته .. یونانی ها معتقدند که بزرگ ترین گناه در برابر خدایان فراتر از معیارهای عقل و منطق عشق ورزیدن است . آن ها می گویند اگر هرکس این گونه مورد عشق واقع شود آماج خشم و حسد خدایان می شود و چه بسا که او را عنفوان جوانی نابود کنند ... عشق بیکران نوعی عصیان در برابر خداوند است
-
عشق
یکشنبه 17 تیرماه سال 1397 00:21
بیا با هم قرار بگذاریم . عاشقانه نه عاشقانه نه .. عشق قرار هایمان را تباه می کند . قراری عاقلانه بگذاریم این بار چشم از هم ببندیم این طعم لذیذ دوست داشتن را نچشیم و در عوضش اجر بخواهیم و آرامش بخواهیم .... چه اجری بالاتر از لحظه ای چشیدن عشق در کنار تو ... بیخیال قول و قرارها بیا بنشین کنار من بگذار اندکی نوازشت کنم ..
-
دلتنگی
دوشنبه 28 فروردینماه سال 1396 23:56
بعضی وقتا دلتنگی های عجیبی سراغ آدم میاد . دلتنگی هایی که نمیشه با کسی درموردش حرف زد و میدونی تا آخرین لحظات عمرت باهات می مونه . اینکه بدونی تا آخرین نفس های زندگیت که معلوم نیست چقدر کوتاه یا بلنده شو بازی کنی و همش تو یه نقاب غیر از نقاب واقعیت زندگی کنی سخته. همیشه سوالم از خدا این بوده من که قرار بود مسیر زندگیم...
-
عقل و ایمان
پنجشنبه 10 فروردینماه سال 1396 11:37
مطالب جالبی خوندم که خیلی نظرمو به خودش جلب کرد فک کردم اگر برای دیگران به اشتراک بزارم هم ممکنه برای حداقل یک نفر مفید باشه در روش عبادتی که خداوند از خلقش خواسته است شرط است که تمام واجبات را مردم از روی علم و یقین و بصیرت انجام دهند . کسی که از روی علم داخل ایمان شود ثابت بماند و ایمانش او را سود بخشد. دینی که از...
-
بازگشت
چهارشنبه 9 فروردینماه سال 1396 00:35
سلام الان که نگاه می کنم آخرین مطلبم برای بهمن 94 بوده . واقعا نمی دونم هنوز فضای وبلاگا مثل قبلا داغ هست یا نه راستش خودم که خیلی وقته بهشون سر نزدم این تلگرام و اینستاگرام بدجور سر همه رو گرم کردند. چقد ارتباطات رو راحتتر کردند ... اصلا نمی دونم خوبه یا بد ولی فک میکنم من نوعی رو چقدر از کسی که دوست دارم باشم دور...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 19 بهمنماه سال 1394 23:35
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 2 بهمنماه سال 1393 23:21
تلنگر بی روح من سلام ... اصلا نمی دونم چند وقته سراغت نیومدم منو ببخش تو همدم من بودی همیشه منو ببخش
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 18 اسفندماه سال 1392 11:47
این بار اگر تنهایی به سراغ من بیاید با تمام وجود او را در اغوش می کشم . در بندش می کنم اسیرش میکنم تا ابد در کنارم بماند . هر قدر شعور من نسبت به تنهایی اوج می گیرد عاشقش می شوم ..... این بار نمی گذارم رهایم کند ... تمام بودنم را به او ارزانی می کنم تا همدم و مصاحب روز هایم باقی بماند .... اگر تنهایی بیاید .. دامنش را...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 9 مردادماه سال 1392 10:33
تو شب قدر میشه از خدا خواست فاصله رو کم کنه ... فاصله ظاهر و باطن رو .. و شاید همان بهتر که فاصله ای باشد .......... از شب قدر فقط باید از خدا خواست هر چی صلاحه خدااا همووون بشه
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 6 مردادماه سال 1392 17:04
همهچی ارومه من خیلی خوشحالم عشقم پیشم حالا انگار روی ابراهم
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 2 مردادماه سال 1392 12:36
به قول اقا مهدی که واسم نظر گذاشت جای ثبت تلنگرهای روزانه میشه گفت تلنگر روزانه من اینه که هر روز حماقتم بیشتر از روز قبل میشه حماقت در عجله در تصمیم گیری در زندگی کردن من میگم واسه یه زندگی خوب و عاشقانه نه خونه لازمه نه پول نه ماشین .. فقط فقط یه همراه عاشق لازمه یه عشق 2 طرفه .... یه عشقی که روش بشه حساب کرد زندگی...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 20 تیرماه سال 1392 17:36
من کابووس خوابت گرفتار شدم انگار این دفعه اومده بودی با شادیهات به قلبم چنگ بزنی تو میدونی کی هستی واسه ورو تو توی زندگیم این وبلاگ رو ساختم ولی حیف میخواستم تک تک لحظه های با تو بودنم توش ثبت بشه ولی حالا شده جای ثبت اه آه آه دور از تو تو یک زندان ........دور از من خرم و شاد....... واای دنیا
-
ah
دوشنبه 17 تیرماه سال 1392 23:35
امروز چندمین باره که فهمیدم واسه هیچ کس ارزشی ندارم ادما موقعی که عصبانیند درست همون چیزی رو که تو قلبشونه واست میریزن بیرون من امروز اعتراف گرفتم که کسی رو که فکر میکردم دوستم داره ازم خستس بدجوری خستس منم ازش خستم چون دیگه با دیدنش اون برق عشقو نمی بینم انگار همه چیز زود عادی شد خیلی زود .. من واقعا بغض دارم...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 11 تیرماه سال 1392 22:27
واقعا نمیشه فهمید چرا با اینکه همیشه نسبت به کسی محبت داری فقط بهت بغض و نفرت داره....... یه جورایی به خودت شک میکنی.....
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 8 تیرماه سال 1392 12:43
من خیلی ازت دورم ....... خوشحالم انقد کلنجار رفتم با وجودم که تونستم طاقت بیارم هر روز تصویرت رو نبینم تصویری که فقط منو یاد دل شکستم میندازه اومدم بگم دیگه ماه هاست بهت فکر نمی کنم ............ و این فراموشی زیباترین رحمت خداست بر من کاش ..
-
دل نوشته
پنجشنبه 24 اسفندماه سال 1391 17:21
خانه ام خانه مردگان است . خود می بینم ارواح مردگان را که از سمتی به سمت دیگر میدوند میخواهند خودشان را از من پنهان کنند من اما نمیترسم خو گرفته ام با انان ... انان مرا نمیترسانند ..اما من میترسم ..نه از انان ..از زندگان ساکن این خانه چرا که گویی نمی شنوند ..این همه ابراز عشق و تمنا را ..من اما محبوس در این خانه مانده...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 23 اسفندماه سال 1391 13:44
همانا سوختم در حسرت عشقی که به سامان نرسید اما چه سود ..چه سود دل من به سامانش نرسید ... من اما امروز دلشوره عشق امروز که نشود مثل دیروز .........
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 22 اسفندماه سال 1391 11:33
من تصمیم دارم به یک روانشناس مراجعه کنم کاری که میکنم چیزی که به ان اعتقاد دارم علاقه ام هرسه با هم متفاوت است اینها اشفتگی ام را چندین برابر کرده اند .....
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 20 اسفندماه سال 1391 11:34
من از یه چیزی ناراحت شدم ولی اصلا نباید ناراحت میشدم....... یه جورایی به من ربطی نداشت. ولی ناراحتیم بابت اون گندی بود که به من خورده بود.... ول کن بابا بی خیال .اگه ارزششو داشت ناراحتت نمی کرد...... اخه دوسش داشتم.....
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 15 اسفندماه سال 1391 10:21
منو خیلی دوست داشتی یعنی دروغ میگفتی ؟ تو اما دروغگو نبودی ؟ یعنی عاشقم نبودی ؟ من اشتباه فهمیده بودم ؟ نه ! اخه خودت بهم گفته بودی ... پس شاید منو با یکی دیگه اشتباه گرفته بودی ؟؟ ها ! نه اخه چند بار صدام کردی ...پس چی شد که رفتی؟؟؟؟؟؟؟ منم رفتم .. اخه دیگه فایده ای نداشت ... دلت جای دیگه بود... اره فهمیدم .. من...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 14 اسفندماه سال 1391 19:09
منو خیلی دوست داشتی یعنی دروغ میگفتی ؟ تو اما دروغگو نبودی ؟ یعنی عاشقم نبودی ؟ من اشتباه فهمیده بودم ؟ نه ! اخه خودت بهم گفته بودی ... پس شاید منو با یکی دیگه اشتباه گرفته بودی ؟؟ ها ! نه اخه چند بار صدام کردی ...پس چی شد که رفتی؟؟؟؟؟؟؟ منم رفتم .. اخه دیگه فایده ای نداشت ... دلت جای دیگه بود... اره فهمیدم .. من...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 7 اسفندماه سال 1391 12:02
من دیشب دلم هوس تو رو کرده مادر بزرگ یاد ان لب خواندن هایت من چقد غم در درونم پنهان شده ... دلتنگ اموات شده ام ... چقد نفسگیر شده زندگی فکر اینکه دیگر نمیبینی عزیزانت را تا میخواهی قدر بدانی جدا شده ای چرا دو عالم یا چند عالم ؟؟؟؟؟ جرا میرویم ؟ چرا میاییم گاهی سوالها انگیزه نفس کشیدن را هم از من میگیرد دیشب جهره همه...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 29 بهمنماه سال 1391 15:52
روزها گذشت و گنجشک با خدا هیچ نگفت. فرشتگان سراغش را از خدا گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان این گونه می گفت: ” می آید، من تنها گوشی هستم که غصه هایش را می شنود و یگانه قلبی ام که دردهایش را در خود نگه می دارد و سر انجام گنجشک روی شاخه ای از درخت دنیا نشست. ” فرشتگان چشم به لب هایش دوختند، گنجشک هیچ نگفت و خدا لب به سخن...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 15 بهمنماه سال 1391 17:17
درد بدیه اینکه میخوای بال داشته باشی و برواو کنی ولی تو هر جهت که میبری بالتو قیجی میکنن
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 7 بهمنماه سال 1391 19:01
خیلی دلم گرفته خیلی ......احساس بی کسی تمام وجودم رو فرا گرفته ..هیچ کس نیست
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 16 دیماه سال 1391 13:16
دیشب خوابتو دیدم خواب دیدم تو یه اتاقی تو یه مهمونی که مشترکه بین ما ست . انقد بارون اومده بود که نمی تونستم به اتاقی که هستی برسم برام کلی اس ام اس دلتنگی زده بودی نمی دونستی منم دعوتم نمی دونی تو این سیل بارون چطوری از بوم های خونه ها می پریدم تا بهت رسیدم من رسیدم تو منو دیدی .... اما صورتتو برگردوندی ..... انگار...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 28 آذرماه سال 1391 12:45
میدانم نمی ترسی از حرفهایم همه اش را به سخره میگیری من اما خود میدانم که چه می گویم همین بس برای وجدانم .... گفته بودم خود نخواستی شنوایش باشی بمان با همه تعلقاتت مرا حساب نکردی حتی به اندازه کیف چرم کوچکت که بدون ان یکچیزی در زندگیت کم است ...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 27 آذرماه سال 1391 15:17
این نگاههایت سر تکان دادنت می شکند دلی را که سالهاست شکسته خیال عاقل بودن را در سرت می پروری وقتی با بهانه های کودکانه ام گه با خشمم گه با اشکم نگاهم التماس دیدنت را می کند توجه ات را می خواهد فقط می نگری نه ... همیشه هم نمی گری گاه سکوتت توام با نگه نکردن می شود ...پوزخند می زنی به دل شکسته میخندی ؟؟؟؟ جراحت این قلب...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 26 آذرماه سال 1391 14:26
هوای دلم سرد شده گرمای عشقش به نا کجاها سر کشیده کاش بیابم عشق خالص را کاش بیابم ارامش بی اندازه را کاش بیابم کسی را که برای من روی دلش پاگذارد کاش هلاک این غرور لحظه ها نمی شدم کاش میشدم انچه که میخواستم کاش ...................