این نگاههایت
سر تکان دادنت می شکند دلی را که سالهاست شکسته
خیال عاقل بودن را در سرت می پروری وقتی با بهانه های کودکانه ام گه با خشمم گه با اشکم نگاهم التماس دیدنت را می کند
توجه ات را می خواهد
فقط می نگری
نه ... همیشه هم نمی گری
گاه سکوتت توام با نگه نکردن می شود ...پوزخند می زنی
به دل شکسته میخندی ؟؟؟؟
جراحت این قلب ُ شکستگی دلم روحم را کشت
کاش میدانستی برای داشتنت چه چیزهایی از دستم رفت
شاید نابترین عشق زمین را از دست دادم
ولی وجودم را انکار می کنی و بعد از گذر دقایق برای اینکه خودی نشان دهی به حرفهاییم انگ بیهوده گی را می چسبنی
من خواهم رفت
راستش را بگویم از ادم ها رفتن را خوب یاد گرفته ام
فعل رفتن را نه .... عملش را می گویم .........
سلام خوبی وبلاگ خوب و جالبی داری
خوشحال میشم از وبلاگم دیدن کنید
با تشکر مدیر وبلاگ : بهزاد
آدرس : http://shadmehr-music27.blogsky.com
در انتظار نظر زیبای شما هستیم.