-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 8 تیرماه سال 1390 10:22
...راستی روسپی! از خودت پرسیدی چرا اگر در سرزم ... ین من و تو، زنی زنانگی اش را بفروشد که نان در بیارد رگ غیرت اربابان بیرون می زند اما اگر همان زن کلیه اش را بفروشد تا نانی بخرد و یا شوهر زندانی اش آزاد شود این «ایثار» است ! مگر هردو از یک تن نیست؟ بفروش ! تنت را حراج کن… من در دیارم کسانی را دیدم که دین خدا را چوب...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 6 تیرماه سال 1390 10:47
دوستت دارم با تمام واژه هایی که در گلویم گیر کرده اند و تمام هجاهای غمگینی که به خاطر تو شعر می شوند ... دوستت دارم با صدای بلند دوستت دارم با صدای آهسته دوستت دارم . . . . و خواستن تو جنینی است در من که نه سقط می شود نه به دنیا می آید
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 6 تیرماه سال 1390 10:08
ما که چون مومی به دستت شکل میگیریم پس دگر افسانه روز قیامت چیست ؟ پس چرا در کام دوزخ سخت می سوزیم ؟ ... ... این عذاب تلخ و این رنج ندامت چیست ؟ ..
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 4 تیرماه سال 1390 21:07
آنچه را عقل به یک عمر به دست آوردست / دل به یک لحظه ی کوتاه به هم می ریزد سنگ در برکه می اندازم و می پندارم / با همین سنگ زدن ماه به هم میریزد
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 1 تیرماه سال 1390 17:20
اگر عشق ارتفاع داشت من زمین را زیر پای خود داشتم و تو هیچ گاه عزم صعود نمی کردی آنگاه شاید پرچم کهربایی مرا در قله ها به تمسخر می گرفتی اگر دیوار نبود نزدیکتر بودیم, همه وسعت دنیا یک خانه می شد و تمام محتوای سفره سهم همه بود و هیچ کس در پشت هیچ ناکجایی پنهان نمی شد اگر همه سکه داشتند, دلها سکه را بیش از خدا نمی...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 31 خردادماه سال 1390 15:44
چقدر زنده ماندن دشوار شده است دیوارهای عبوس و مرگ اندود زندگی در این جا زندگی بدین گونه لحظه به لحظه از چهار سو پیش می آیند و این تنگنا را هر دم فشرده تر و تنگ تر می کنند . دیوارها اکنون درست به من رسیده اند با پوست بدنم تماس یافته اند سینه ام را به سختی می فشرند .. باور نمی کنم هرگز باور نمی کنم که سال های سال همچنان...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 30 خردادماه سال 1390 21:00
انسان همواره در زندگی خود را می پوشاند همواره در زیر نمودی که به چشم دیگران می آید پنهان است تنها دو جا است که غالبا نقابی را که در سراسر عمر بر چهره دارد پس می زند . سلول زندان و بستر مرگ در این دو جاست که فرصت عزیزی به دست می آید تا چهره ی حقیقی هر کسی را خوب ببینیم به ویژه مرگ آدمی بوی مرگ را که می شنود صمیمی میشود...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 30 خردادماه سال 1390 20:49
دلی که به عشق نیاز دارد و از عشق خالی است صاحب دل را درپی گم شده اش می فرستد و تا آن را نیابد آرام نمی گیرد خدا . آزادی هنر زیبایی و دوست . در بیابان طلب - بر سر راهش منتظرند - تا وی کوزه ی خالی و غبار گرفته ی خویش را از آب کدامین چشمه پر خواهد کرد ؟؟؟؟ دکتر شریعتی
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 17 خردادماه سال 1390 19:42
برای پرواز به آسمانها، منتظر نمان که عقابی نیرومند بیاید و از زمینت برگیرد و در آسمانهایت پرواز دهد. بکوش تا پر پرواز به بازوانت جوانه زند و بروید و بکوش تا اینهمه گوشت و پیه و استخوان سنگین را که چنین به زمین وفادارت کرده است، سبک کنی و از خویش بزدایی، آنگاه به جای خزیدن ، خواهی پرید . در پرنده شدن خویش بکوش و این...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 16 خردادماه سال 1390 14:59
هرگز به کسی که برای احساس تو ارزش قایل نیست دل نبند . - همیشه توان این را داشته باش تا از کسی یا چیزی که آزارت میدهد به راحتی دل بکنی . - به کسانی که خوبی دیگران را بیارزش یا از روی توقع میدانند، خوبی نکن و اگر خوبی کردی انتظار قدردانی نداشته باش . - قضاوت خوب محصول تجربه است و از دست دادن ارزش و اعتبار محصول قضاوت...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 5 خردادماه سال 1390 22:48
یه آرزو کن تا برآورده کنم جادوگری که روی درخت انجیر زندگی می کند به لستر گفت: یه آرزو کن تا برآورده کنم لستر هم با زرنگی آرزو کرد که دو تا آرزوی دیگر هم داشته باشد بعد با هر کدام از این آرزو ها سه آرزوی دیگر آرزو کرد آرزوهایش شد شش آرزو بعد با هر کدام از این آرزو ها سه آرزوی دیگر خواست و... به هر حال از هر آرزویش...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 5 خردادماه سال 1390 22:18
به قول دکتر شریعتی: فریاد ها مرده اند سکوت جاریست تنهایی حاکم سرزمین بی کسیست می گویند خدا تنهاست ما که خدا نیستیم! چرا تنهاییم؟
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1390 21:53
هیچ کس دیگه تلنگرو دوس نداااااااااااااره چرا کسی بهم سر نمی زنه؟ ای باااااااابااااااااااا بیخیال این هم میشم امروز یاد یک جمله افتادم واسه اینکه تو قطار بودم > هوا خوب بود آسمون روشن بود طبیعتم فوق العاده بود ........ این حرفو خیلی بهم می گفتی .. خیلی که یعنی چندبار نمی تونست بیشتر باشه ....... بگذریم که گذشت .......
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 24 اردیبهشتماه سال 1390 23:09
ساده است ستایش گلی چیدنش واز یاد بردن که گلدان را آب باید داد. ساده است بهره جویی از انسانی دوست داشتنش بی احساس عشقی ... او را به خود وانهادن و گفتن که دیگر نمیشناسمش. ساده است لغزشهای خود را شناختن با دیگران زیستن به حساب ایشان و گفتن که من این چنینم. مارگوت بیکل
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1390 11:52
داستان زیر از سعدی نقل شده است: "بهنگامی که من کودکی بیش نبودم عادت داشتم با پدرم و عموها وعموزاده هایم نماز خوانده و به دعا و نیایش بپردازم.ما هر شب نیز گرد هم جمع می شدیم و به قرائت بخشی از قرآن گوش می دادیم. در یکی از این شبها هنگامی که عمویم در حال قرائت قرآن بود متوجه شدم که اکثر افراد حاضر در آن جلسه به...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 16 اردیبهشتماه سال 1390 15:34
بیا عزیزم بیا یک تکه هیزم دیگر در آتش بینداز کمى گوشت و لوبیا بار کن بعد برو سراغ ا ... تومبیل و چرخ هایش را عوض کن بعد جوراب هایم را بشور بعد لباس هایم را رفو کن بعد بیا کنارم بنشین ! و پیپ ام را پر کن اما نه! اول پیژامه ام را بیاور بعد یک قورى چاى دیگر دم کن همه اینکارها را که کردى حالا به من بگو: دردت چیه که مى...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 8 اردیبهشتماه سال 1390 21:43
دلبسته ی کفش هایم بود م . کفش هایی که یادگار سال های نو جوانی ا م بودند دلم نمی آمد دورشان بینداز م .هنوز همان ها را می پوشید م اما کفش ها تنگ بودند و پایم را می زدند قدم از قدم اگر بر می دا شتم زخمی تازه نصیبم می شد سعی می کرد م کمتر راه برو م زیرا که رفتن دردناک بود می نشستم و زانو هایم را بغل می گر فتم و می گفتم :...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 4 اردیبهشتماه سال 1390 11:02
وقتی من به دنیا اومدم پدرم ۳۰ سالش بود یعنی سنش ۳۰ برابر من بود وقتی من ۲ ساله شدم پدرم ۳۲ ساله شد یعنی ۱۶ برابر من وقتی من ۳ ساله شدم پدرم ۳۳ ساله شد یعنی ۱۱ برابر من وقتی من ۵ ساله شدم پدرم ۳۵ ساله شد یعنی ۷ برابر من وقتی من ۱۰ ساله شدم پدرم ۴۰ ساله شد یعنی ۴ برابر من وقتی من ۱۵ ساله شدم پدرم ۴۵ ساله شد یعنی ۳ برابر...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 31 فروردینماه سال 1390 23:45
من میتوانم خوب، بد، خائن، وفادار، فرشتهخو یا شیطان صفت باشم. من میتوانم تو را دوست داشته یا ازتو متنفر باشم. من میتوانم سکوت کنم، نادان و یا دانا باشم. چرا که من یک انسانم و اینها صفات انسانى است. تو هم به یاد داشته باش: من نباید چیزى باشم که تو میخواهى، من را خودم از خودم ساختهام. منى که من از خود ساختهام،...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 27 فروردینماه سال 1390 23:42
عاشقش بودم عاشقم نبود وقتی عاشقم شد که دیگه دیر شده بود حالا می فهمم که چرا اول قصه ها میگن یکی بود یکی نبود یکی بود یکی نبود . این داستان زندگی ماست . همیشه همین بوده . یکی بود یکی نبود . در اذهان شرقی مان نمی گنجد با هم بودن . با هم ساختن . برای بودن یکی ، باید دیگری نباشد. هیچ قصه گویی نیست که داستانش این گونه آغاز...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 26 فروردینماه سال 1390 20:45
عشق مرد از نگاه دکتر شریعتی مرد ها در چار چوب عشق ، به وسعت غیر قابل انکاری نامردند! برای اثبات کمال نامردی آنان، تنها همین بس که در مقابل قلب ساده و فریب خورده ی یک زن احساس می کنند مردند . تا وقتی که قلب زن عاشق نشده، پست تر از یک ولگرد عاجزتر از یک فقیر و گداتر از همه ی گدایان سامره. پوزه بر خاک و دست تمنا به پیشش...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 26 فروردینماه سال 1390 01:01
از بیل گیتس پرسیدن از تو ثروت مند تر هم هست؟ در جواب گفت بله فقط یک نفر پرسیدن کی هست؟ در جواب گفت من سالها پیش زمانی که از اداره اخراج شدم و به تازگی اندیشه های در حقیقت طراحی ماکروسافت تو ذهنم داشتم پی ریزی میکردم،سالها پیش در فرودگاهی درنیویورک بودم قبل از پرواز چشمم به این نشریه ها و روزنامه ها افتاد از تیتر یک...
-
سهراب...
دوشنبه 22 فروردینماه سال 1390 12:15
مذهب شوخی سنگینی بود که محیط با من کرد و من سال ها مذهبی ماندم بی آنکه خدایی داشته باشم
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 14 فروردینماه سال 1390 14:39
.. من در برابر تو کیستم ؟ و آنگاه خود را کلمه ای می یابی که معنایت منم و مرا صدفی که مرواریدم توئی و خود را اندامی که روحت منم و مرا سینه ای که دلم توئی و خود را معبدی که راهبش منم و مرا قلبی که عشقش توئی و خود را شبی که مهتابش منم و مرا قندی که شیرینی اش توئی و خود را طفلی که پدرش منم و مرا شمعی که پروانه اش توئی و...
-
من رشته محبت خود ز تو می برم شاید گره خورد به تو نزدیکتر شوم
چهارشنبه 3 فروردینماه سال 1390 15:06
خیلی وقت بود که رنگ قالب وبلاگ سیاه ننداخته بودم چون یکی که واسم مهم بود می گفت خوب نیست سیاه و تاریک ولی این روزا قلبم گرفته دیدم سیاهی بهترین رنگه جز سیاهی رنگ دیگه با من جور نیست به دلم نمی چسبه مثل کرم به خودم می پیچم من هیچ بهر هیچ به خودم می پیچم می خوام اون دنیا به خدا بگم که هیچ چیز این دنیات منو راضی نکرد هیچ...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 2 فروردینماه سال 1390 13:48
پیش هر فیلسوفی که میرم میگه یک کاغذ و خودکار بذار جلوت و بنویس چی میخوای از زندگیت گذاشتم جلوم ولی هر چی فک کردم دیدم هیچی هیچی هیچی نمی خواااااااااام
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 29 اسفندماه سال 1389 19:49
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 29 اسفندماه سال 1389 12:02
الا و. ویلکوکس میگوید: به استعداد خودت ایمان داشته باش همانطور که به خدا ایمان داری روح تو پارهای از آن «واحد» بزرگ است نیروهایی که در تو هست مانند دریای وسیعی عمیق و بیپایان است. روحت را در میان سکوت، در جزائر الماس گردش بده آن جزائر را کشف کن و از آنها استفاده کن. اما برای اینکه تسلیم بادها نشوی سکان اراده را به...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 27 اسفندماه سال 1389 11:16
هر کس مسئول خوشبختی خویش است. هر کسی باید برای سعادت خود ، آسایش خود ، مصلحت خود کوشش کند. چه پست و زبونند روح هایی که چشم به گذشت و فداکاری دیگران دارند! این کثیف ترین نوع گدایی است.
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 26 اسفندماه سال 1389 23:23
لازم است گاهی از خانه بیرون بیایی و خوب فکر کنی ببینی باز هم میخواهی به آن خانه برگردی یا نه؟ لازم است گاهی از مسجد، کلیسا بیرون بیایی و ببینی پشت سر اعتقادت چه میبینی ترس یا حقیقت لازم است گاهی از ساختمان اداره بیرون بیایی، فکر کنی که چهقدر شبیه آرزوهای نوجوانیت است؟ لازم است گاهی درختی، گلی را آب بدهی، حیوانی را...