تلنگر

تلنگر مخصوص کسانی است که میان ظاهر و باطنشان یک سال نوری فاصله است

تلنگر

تلنگر مخصوص کسانی است که میان ظاهر و باطنشان یک سال نوری فاصله است

یکنفر در همین نزدیکی ها
چیزی
به وسعت یک زندگی برایت جا گذاشته است ...
خیالت راحت باشد
آرام چشمهایت را ببند
یکنفر برای همه
نگرانی هایت بیدار است
یکنفر که از همه زیبایی های دنیا
تنها تو را باور دارد ...
 

سخنی زیبا از پائلو کوئیلو

انسان‌ها به شیوه هندیان بر سطح زمین راه مى‌روند. با یک سبد در جلو و یک سبد در پشت. در سبد جلو, صفات نیک خود را مى‌گذاریم. در سبد پشتی, عیب‌هاى خود را نگه مى‌داریم. به همین دلیل در طول زندگى چشمانمان فقط صفات نیک خودمان را مى‌بیند و عیوب همسفرى که جلوى ما حرکت مى‌کند. بدین گونه است که درباره خود بهتر از او داورى مى‌کنیم، غافل از آن که نفر پشت سرى ما هم به همین شیوه درباره ما مى‌اندیشد

عزیز من!

« شب عمیق است؛ اما روز از آن هم عمیق تر است. غم عمیق است اما شادی از آن عمیق تر است.»

دیگر به یاد نمی آورم که این سخن را در جوانی در جایی خوانده ام، یا در جوانی، خود آن را در جایی نوشته ام.

اما به هر حال، این سخنی ست که آن را بسیار دوست می دارم. دیروز، نزدیک غروب، باز دیدمت که غمزده بودی و در خود.

من هرگز، ضرورت اندوه را انکار نمی کنم؛ چرا که میدانم هیچ چیز مثل اندوه، روح را تصفیه نمی کند و الماس عاطفه را صیقل نمی دهد؛ اما میدان دادن به آن را هرگز نمی پذیرم؛ چرا که غم حریص است و بیشتر خواه و مرز ناپذیر، طاغی و سرکش و بدلگام.

هر قدر که به غم میدان بدهی، میدان می طلبد، و له می کند ...

هر قدر در برابرش کوتاه بیایی، قد می کشد، سلطه می طلبد، و له می کند ...

غم، عقب نمی نشیند مگر آن که به عقب برانی اش، نمی گریزد مگر آن که بگریزانی اش، آرام نمی گیرد مگر آن که بیرحمانه سرکوبش کنی ...

غم، هرگز از تهاجم خسته نمی شود و هرگز به صلح دوستانه رضایت نمی دهد.

و چون پیش آمد و تمامی روح را گرفت، انسان بیهوده می شود، و بی اعتبار، و نا انسان، و ذلیل غم، و مصلوب بی سبب.

من، مثل تو، می دانم که در جهانی اینگونه دردمند، بی دردی آنکس که می تواند گلیم خود را از دریای اندوه بیرون بکشد و سبکبارانه و شادمانه بر ساحل بنشیند، یک بی دردی دردمنشانه است، و بی غیرتی ست، و بی آبرویی، و اسباب سرافکندگی انسان.

آنگونه شاد بودن، هرگز به معنای خوشبخت بودن نیست، بلکه فقط به معنای نداشتن قدرت تفکر است و احساس و ادراک، و با این همه، گفتم که برای دگرگون کردن جهان این چنین افسرده غمزده، و شفا دادن جهانی این چنین دردمند، طبیب، حق ندارد بر سر بالین بیمار خویش بگرید، و دقایق معدود نشاط را از سال های طولانی حیات بگیرد.

چشم بیماران، به نگاه مادران و طبیبان است.

اگر در اعماق آن، حتی لبخندی محو ببینید، نیروی بالندگی شان چندین برابر می شود.

به صدای خنده ی خالص بچه ها گوش بسپار، و به صدای دردناک گریستنشان، تا بدانی که این، سخن چندان پریشان نیست.

عزیز من!

این بیمار کودک صفت خانه خویش را از یاد مران!

من محتاج آن لحظه های دلنشین لبخندم _ لبخندی در قلب، علیرغم همه چیز...

  برگرفته از چهل نامه ی کوتاه به همسرم نوشته نادر ابراهیمی

نمی خوام روزامو با کسی قسمت کنم 

 

نمی خوام هیچ روزی از آیندمو از فردامو با تو قسمت کنم  

 

قلب من شکسته  

 

از تو .. از دنیات  

 

از دنیاا 

 

خدا  بغض داره خفم می کنه  

 

ولی حتی مجال اشک ریختن هم نیس  

 

منو بکن از این دنیات که هنوز دلیل بودنو نفهمیدم  

 

وقتی دوسش داری عذابت میده وقتی ازش کنده شدی عاشقته     

 

وایسا دنیا من می خوام پیاده شم

 

 

 

 

کم کم یاد خواهی گرفت

تفاوت ظریف میان نگهداشتن یک دوست و زنجیر کردن یک روح را

اینکه عشق تکیه کردن نیست و رفاقت، اطمینان خاطر

و یاد می‌گیری که بوسه‌ها قرارداد نیستند

و هدیه‌ها، معنی عهد و پیمان نمی‌دهند.

 

کم کم یاد میگیری

که حتی نور خورشید هم می‌سوزاند اگر زیاد آفتاب بگیری

باید باغ ِ خودت را پرورش دهی به جای اینکه

منتظر کسی باشی تا برایت گل بیاورد.

یاد میگیری که میتوانی تحمل کنی

که محکم باشی پای هر خداحافظی

یاد می‌گیری که خیلی می‌ارزی 

 

 

 خورخه لوئیس بورخس