چقد کم طول کشیدن که به نشنیدن صدات عادت کنم و چقد کم طول کشید که به نشنیدن صدام عادت کردی
دوست ندارم امشبو بخوابم چون آخرین شبه با تو بودنمه
کاش میشد هیچوقت نبینمت
و کاش میشد هیچوقت منو نبینی
و به زخمامون نمک نمی پاشیدند
خدایااااااااااااااااااااا
گاهی دلیل خنده و گریمم نمی دونم
نه گاهی ... هیچ وقت نمی دونم
این بغض و اشک و ناله و زاری واسه چیه و کیه
خدا قهرم گرفته ---
کاش منم مث تو وسیله عذاب داشتم
نه نه
کاش اندازه تو صبر داشتم
خدااااااااااااا
من غصه دارم
غم دارم
گریه دارم
بیا بغلم کن ....من بغلتو می خواااااااااام ............من تورو می خواااااام
من خدا نیستم ولی یه زمانی وحیاش برام می اومد می خوای من بغلت کنم ؟
همیشه یه عده می آن که فقط رفتنشون عذابت بده ! از اولشم قرار نبوده بمون می آن که عذاب و درک کنی . . .
تو چه قدر شبیه به من می نویسی!!
من هم این جوری بودم!!!حرفات خاطراتی رو زنده کرد!!ولی حیف که مردن اون خاطرات!
الان زندگی رنگ دیگه داره قشنگ مثل رنگین کمون!!
برات این رو آرزو می کنم