گاهی احساس میکنی چقد واسه بعضیا مهم بودی
چقد تو زندگیشون ارزش داشتی
شاید واسه حرفایی که قبلا بهتون زده بودن و یا کارایی که واسشون کرده بودی
ولی وقتی که بهش پیام میدی و در جوابش میگه وقت ندارم اونوقت می بینی که هیچ وقت هیچ جایی تو زندگیش نداشتی
حتی بهت مهلت نمی ده که بهش بگی این آخرین باری که می تونیم با هم صحبت کنیم
یک شعری بود این چند روز تو خوابگاه یادم افتاده بود هی می خوندم
- با خود می اندیشم خبر مرگ مرا با تو چه کس خواهد داد؟
شانه بالازدنت را بی قید و تکان داد سر....
من به خود می گویم :
چه کسی باور کرد
جنگل جان مرا
آتش عشق تو خاکستر کرد
گاهی احساس میکنی چقد واسه بعضیا مهم بودی
چقد تو زندگیشون ارزش داشتی
شاید واسه حرفایی که قبلا بهتون زده بودن و یا کارایی که واسشون کرده بودی
ولی وقتی که بهش پیام میدی و در جوابش میگه وقت ندارم اونوقت می بینی که هیچ وقت هیچ جایی تو زندگیش نداشتی
حتی بهت مهلت نمی ده که بهش بگی این آخرین باری که می تونیم با هم صحبت کنیم
.............
و چقدر خوش باور بودیم ما !!
و چقدر ساده دل بودم!! خودممو میگم
ولی لذت میبرم از اینکه صاف باشم